فرست لیدی یا بانوی اول، عنوانی است که معمولا در عالم سیاست در غرب و به ویژه آمریکا به زنان رییس جمهور اطلاق میشود. عنوانی که شاید در نظر اول جذاب و قابل توجه باشد. حتی شاید اینگونه تصور شود که قرار گرفتن زن ذیل این عنوان ارج نهادن به شخصیت و هویت زن است. اما اگر بخواهیم قدری عمیقتر به این عنوان بنگریم باید نگاهی به الهیات مسیحیت داشته باشیم و نگاهی که بر مبنای چنین باوری در غرب عمق پیدا کرده و ریشه دوانده است. بر مبنای این الهیات زن آفریده شده از دندهی چپ مرد ، تنها طفیلی وجود او است و اگر مرد نباشد، زن نیز هستی و وجودی نخواهد داشت. همان باوری که زن را جنس دوم و فروتر از مرد قلمداد میکند.
بر اساس چنین باوری است که در غرب هنگامیکه زن به ازدواج مرد درمیآید، هویت اجتماعیاش ذیل هویت مرد معنا پیدا میکند. به عنوان مثال هیلاری کلینتون، میشل اوباما و...با نام خانوادگی همسرانشان شناخته و معرفی میشوند. عنوان فرست لیدی نیز دقیقا بر همین اساس به زن داده میشود. زنی که از خود هویتی مستقل ندارد و با مطرح و مشهور شدن همسرش او نیز مطرح میشود. اما وقتی به اسلام و نگاهش به زن رجوع میکنیم، درمییابیم که چنین عناوینی به هیچ عنوان محلی از اعراب ندارند. به عنوان مثال آیات ۲۸ تا ۳۲ سوره احزاب که مفادی را در رابطه با همسران پیامبر (ص) بیان میکند به وضوح دست رد به چنین اوهام و تصوراتی میزند. حتی در این آیات خداوند خطاب به همسران پیامبر (ص) میفرماید که اگر ذرهای دل در گرو متاع دنیا دارند و یا تصور میکنند که قرار است از قبل همسر پیامبر بودن به نان و نوایی برسند، راهشان را از پیامبر جدا کنند و با سراح جمیل که همان طلاق توافقی است از زندگی شخص اول حکومت خارج شوند.
همچنین در تفسیر آیهی ۲۹ احزاب علامه طباطبایی میفرماید: «چنين نيست كه صرف همسرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اجر عظيم داشته باشد، و خدا براى هر كس كه همسر آن جناب شود كرامتى و حرمتى قائل باشد، بلكه كرامت و احترام براى همسرى توام با احسان و تقوى است.» در آیهی ۳۲ که خطاب به همسران پیامبر (ص) میفرماید:« يانساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن» بعد از آنكه علو مقام، و رفعت منزلت همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بيان نموده، اين علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده، و فرموده كه فضيلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست، بلكه به خاطر تقوى است.
نکتهی دیگری که در این آیات به زنان رسول خدا (ص) یادآور میشود این است که قرار گرفتن در چنین جایگاهی مسوولیت بیشتری به دنبال دارد و همین مسوولیت این زنان را موظف میکند تا نسبت به مراعات تکالیف الهی دقت و تلاش بیشتری داشته باشند، چراکه چنین جایگاهی آنها را در معرض دید و کنترل بیشتر مردم قرار داده است فلذا باید نسبت به اعمال و رفتارشان مراقبت بیشتری به خرج دهند. نتیجه اینکه بر مبنای نگاه اسلام هویت زن ذیل هویت مرد معنا نمیشود و این تلاشها و اعمال خود او است که هویت و سرنوشتش را رقم میزند و تنها تفاوت چنین زنانی با دیگر زنان جامعه تکلیف سنگینتر و مسوولیت بیشتر است که بالتبع این مسوولیت ثواب و عذابشان مضاعف خواهد بود.تمام آنچه گفته شد برای دختر اول بودن که ابتکاری نوین از خانم ابتکار بود نیز قابل تسری دادن است.
«خانواده برای من مفهومی مقدس نیست. هم چنین جایگاه مادر. اما بودن من و تو کنار هم برای رشد خودمون و بچه هامون جایگاه قابل احترامیه.» این جملات به ظاهر زیبا برگرفته از روایتنویسیهای روزانهی یک مادر مذهبی است. مادری که شاید هنگام چرخش قلم در به خط کردن این واژهها نمیدانسته که ناخواسته در حال بازگو کردن گفتههای آلوا میردال یکی از جامعهشناسان فمنیست سوئدی است. جملهی ابتدایی این متن کوتاه دقیقا عنوان بیانیهای است که متأثر از تفکرات ضد خانواده میردال در سال 1968 توسط انستیتویی در ملحدترین و فمنیستیترین کشور یعنی سوئد صادر شد. در این بیانیه با عنوان «خانواده مقدس نیست» آمده: «میخواهم خانواده را دیگر ابزاری برای سرزندگی ندانم....در چنین جامعهای خیلی خوب میتوانیم بدون ازدواج به عنوان یک نهاد حقوقی به سر ببریم.» قداستزدایی از خانواده و به ویژه نقش مادری سیاستی است که توسط فمنیستهای رادیکال دنبال میشود تا از نقش مادری ارزشزدایی و مادری را تبدیل به امری سکولار کرده و در نهایت به انواع همزیستی غیرشرعی برچسب خانواده بزنند.
در حالیکه روایت «بهشت زیر پای مادران است» نقش مادر را نه تنها به امری مقدس که به حیات ابدی انسان گره میزند. مخاطب این روایت اگرچه فرزندانند اما با توجه به تأثیرات شگرف مادر در سرنوشت فرزندان میتوان مردان را نیز مخاطب این روایت دانست. مردانی که در کلام وحی مخاطب این آیه هستند که: «قوا انفسکم و اهلیکم نارا» یعنی مردان مسئولند تا هم خودشان و هم اهل بیتشان را از آتش جهنم حفظ کنند و این نگهبانی قبل از انتخاب همسر آغاز میشود. پیامبر(ص) میفرمایند: «برای نطفههای خویش بهترین را انتخاب کنید؛ زیرا اخلاق فرزندان ریشه در اخلاق گذشتگان دارد.» راز این کلام پیامبر (ص) را باید در کنار آیهی «حمله و فصاله ثلاثون شهرا» فهمید. در این آیه خداوند به سی ماهی اشاره میکند که بهصورت اختصاصی شامل دوران حمل و شیردهی میشود، که مادر با فرزند نفسبهنفس همراه است.
آیتاللّه جوادیآملی در کتاب «زن در آینهی جمال و جلال» با اشاره به همین دوران سیماههی حمل و شیردهی بیان میکنند بخشی از مسئولیتهای پرورشی بهعهدهی مادر است که پدر از آن محروم است. مادری که در این سه ماه مسئولیت زندگی دو نفر را بر عهده دارد؛ خودش و فرزند شیرخوارش که به اعتقاد علامه این دوران دو تکلیف را بر دوش مادر میگذارد. چراکه «او موظف است به کودک، شیر حلال دهد و برای همین منظور خود نیز باید حلال بخورد.» در حالی که «پدر تنها در اصل نطفه موظف است که حلال بخورد.» اما این مسئولیت تنها در رابطه با غذای جسمانی نیست؛ بلکه «درمورد غذای روحانی نیز چنین است؛ اگر مرد خاطرهی بد، خیال و هوس بدی در سر بپروراند، خود را میسوزاند؛ خیال گناه و خاطرهی تلخ در درون مرد، علیه خود اوست؛ اما خیال باطل و حرام و اندیشهی گناه و خاطرات تلخ برای زن علیه دو نفر خواهد بود.»
با توجه به آیهی 12 سوره قصص که خداوند میفرماید: «و حرمنا علیه المراضع» میتوان پا را فراتر گذاشت و گفت «طاغوت زیر پای مادران است». چراکه خداوند بهصورت تکوینی شیر دیگر زنان را بر حضرت موسی(ع) حرام کرد تا زنی غیر از مادرش نتواند به او شیر دهد. تفسیر نمونه این آیه را اینگونه شرح میدهد: «او باید از شیر پاکی همچون مادرش تغذیه کند تا بتواند بر ضدناپاکیها قیام کند و با ناپاکان بستیزد.» نقشی که روایات نیز بر سرنوشتساز بودنش اینگونه صحه میگذارند: «وقتی در چهار ماهگی، ملکی برای دمیدن روح حاضر میشود از خداوند میپرسد قضا و قدر این کودک را چگونه بنویسم و خداوند پاسخ میدهد به ناصیه و پیشانی مادرش نگاه کن و همانگونه بنویس.»
تصویر:
مادر رهبر معظم انقلاب
مادر شهید سردار سلیمان
مادر شهید سیدحسن نصرالله
مادر شهید ابراهیم رئیسی
این روزها همه جا صحبت از مجاهدتهای شبانهروزی رئیس جمهور شهید و دیگر مردان مجاهدی است که در راه اعتلای پرچم اسلام و خدمت به انقلاب ققنوسوار پر کشیدند. تلاشهایی که سر سوزنی در جهاد بودنشان خدشهای وارد نیست. اما کمتر از آن روی سکهی این مجاهدتها سخن به میان میآید؛ از جهاد زنانهای که پشت پردهی این مجاهدتهای مردانه نهفته است. وقتی ما اصل زوجیت را باور داریم باید بدانیم که غالبا هر مرد مجاهدی زنی همراه و هر زنی که مجاهدت میکند مردی حامی دارد. قطعا زیاد از «حسن التبعل» به عنوان جهاد زن شنیدهاید. چرا که وقتی صحبت از جهاد زنانه به میان میآید، به طور معمول به روایتی از رسول اکرم صلیالله علیه و آله ارجاع داده میشود که «جهاد المرأه حسن التبعل» و جهاد زن را «شوهرداری نیکو» تفسیر میکنند. وقتی جهاد به تعبیر رهبر انقلاب در نقطهای معنا پیدا میکند که عرصهی نبرد حق و باطل است، کدام نوع شوهرداری جهاد زنانه است؟ «حسن التبعل» اگر بخواهد درست فهم شود، تنها شوهرداری صرف و گسسته از اجتماع و ولایت نیست.
دلیل بر این مدعی شرحی است که رهبر انقلاب بر این روایت آوردهاند: «حسن التبعل یعنی چه؟ عدهای خیال میکنند جهاد زن این است که فقط وسایل راحتی مرد را فراهم کند. حسن تبعل فقط این نیست؛ این جهاد نیست؛ جهاد این است که زنان مبارز، مؤمن و فداکار وقتی شوهرهایشان مسئولیتهای سنگینی دارند، بار آن سنگینی به میزان زیادی روی دوش آنها میافتد. شماها مأموریت دارید. خدمات شما همین طور است. وقتی مرد خسته میشود، اثر خستگی او در خانه ظاهر میشود. وقتی به خانه میآید، خسته، کوفته و گاهی بد اخلاق است...حالا این خانم اگر بخواهد جهاد بکند، جهاد او این است که با این زحمتها بسازد و آنها را برای خدا تحمل کند؛ این میشود حسن التبعل».
در واقع میتوان گفت ولایت مرد، ولایت مستقلی نیست. بلکه ولایت مرد بر زن هم ذیل ولایت خدا و پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و ولایت ائمه علیهم اسلام و ولایت نواب عام معنا میشود. یعنی شوهرداری زمانی به عنوان جهاد زن محسوب میشود که در جهت تقویت جبههی حق و در حمایت از شوهرانی است که در عرصهی جهاد حضور دارند و برای تحقق ولایت خداوند بر روی زمین در تلاشند. بر همین مبنا مردانگی مجاهدانی که اینروزها همه عزادار رفتنشان هستیم، وامدار مجاهدتهای زنانهای است که با حسن تبعلشان نه تنها سنگر مقدس خانواده را در غیاب شوهر حفظ کردند بلکه در خط مقدم نبردی صبورانه ایستادند که اینروزها مورد هجوم شیاطین جن و انس است؛ خط مقدم جنگ علیه خانواده.
حضور زنان در ورزشگاه تاکنون با حواشی بسیاری همراه بوده است. اولین حضور زنان در ورزشگاه با طعنههایی چون «زور فیفا بر حوزهی علمیه چربید» تا کلیدواژهی «عادیسازی شد» همراه بود. برخی نیز مبنای فقهی فتاوای برخی مراجع تقلید مبنی بر عدم جواز تماشای فوتبال زنده مردان توسط زنان را به سخره گرفته و نوشتند: «حالا مگر یک وجب پا چقدر از آن فاصله قابل دیدن است که مفسده داشته باشد.» هرچند در این مسئله، فقه فردی نمیتواند پاسخگو باشد، چراکه ما با یک مسئلهی کاملا اجتماعی روبروییم که باید ناظر به تبعات اجتماعی و سیاسی، مورد مداقهی فقهی قرار گیرد. متاسفانه جنجال رسانهها در کنار بلند کردن پرچم دفاع از حقوق زنان، سطح بحث را آنقدر تقلیل داد که خطر بزرگ این مطالبه از دید مردم، مسوولان و چه بسا فقها پنهان ماند. اکنون که برخی آسیبهای این حضور بیش از پیش عیان گشته، قصد دارم در این یادداشت از آسیبهای اولیه فراتر رفته و لایههای عمیق و پنهانتر آن را قدری بشکافم.
اگر حواشی هر بار ورود زنان به ورزشگاه را دنبال کرده باشید، به ویژه حواشی اخیر دیدار پرسپولیس و سپاهان، قطعا به خشونت کلامی و ادبیات رکیکی پی بردهاید که زنان در خلال مسابقه خطاب به مردان به کار میبرند؛ الفاظی که تا قبل از این بیشتر از دهان مردان شنیده میشد. همچنین انجام حرکاتی شنیع خطاب به هواداران مرد که کنشی برخاسته از بیتقوایی مردانه به حساب میآید. از رصد مجموعه کنشها و واکنشهای زنان در ورزشگاه با دو نوع مسئله روبرو میشویم. اول مردانه شدن ادبیات و حرکات زنان که به معنای به مسلخ رفتن زنانگی است. چراکه مردان از لحاظ جنسیتی بیشتر از زنان در معرض آفت خشونت هستند و خشونت کلامی به نوعی دلالت بر رفتاری مردانه دارد. از طرفی به کار بردن فحش رکیک توسط زنان که به لحاظ جنسیتی حیامندتر از مردان هستند و باید مظهر پاکی و مهر باشند، دلالت بر بیحیایی و فاصله گرفتن از مزیتهای زنانگی دارد. دومین مسئله پر رنگ شدن دیالکتیک هگلی بین دو جنس زن و مرد است. به عبارتی فضای هواداری ورزشگاه که خود ایجاد کنندهی فضایی دو قطبی است، بستر ساز فضای دیالکتیکی بین دو جنس شده و آن را شدت میبخشد. پیامد چنین فضا و بستری از یک سو منجر به نابودی زنانگی و از سویی دیگر سبب دامن زدن به تخاصم به جای تلائم و سازگاری میان زن و مرد و در نهایت نابودی اصل زوجیت خواهد شد.
با وجود آمدن چنین فضایی مهلکترین ضربه به پیکر خانواده وارد خواهد شد. چراکه به فرمودهی رهبر انقلاب «تشکیل خانواده ناشی از یک قانون عامّ آفرینش است؛ آن قانون عبارت است از قانون زوجیّت» در واقع ورود زنان به ورزشگاه که با حمایت بنیاد هیفوس (http://mshrgh.ir/925057) همراه بود، زیربنای خانواده که زوجیت است را نشانه رفته است. بنیاد هیفوس که بنیانگذار آن انجمن امانیست هلند می باشد در سال ۱۹۶۸ در هلند و به هدف مبارزه با مذهب و پایان دادن به باورهای مذهبی در کشورهای جهان سوم تأسیس شد. این بنیاد بر مبنای فرهنگ فردگرای غربی، برای آزادی و خواست فردی ارزش قائل است. به طوری که هر کس آزادانه حق دارد هر تصمیمی بگیرد و این تصمیمات فردی باید مبنای تغییرات اجتماعی قرار گیرد. بر همین اساس خانواده یکی از کانونهای مورد حملات هیوفس است. چشمانداز این بنیاد در رابطه با خانواده پایان دادن به چارچوب ازدواج سنتی و حمایت از خانوادههای همجنسباز است، به نحوی که زنان بتوانند با ازدواج سفید و هم باشی، خانوادههایی تک والدی تشکیل دهند. به عبارت دقیقتر عملکرد هیفوس در راستای در هم ریختگی مرزهای جنسیتی، فراهم آوردن بستر انحرافات جنسی و تغییر استاندارهای اخلاقی جوامع اسلامی است. در چنین فضایی همجنسگرایی نیز بر مبنای عقل ابزاری قابل توجیه خواهد بود. متاسفانه حکم ناعادلانهی اخیر فدراسیون با روکش جذاب حمایت از حقوق زنان مبنی بر زنانه شدن ورزشگاه در بازی سپاهان و پرسپولیس، شتاب حرکت در این سراشیبی را بیشتر خواهد کرد.
معلم بود اما تحصیلات آکادمیک به معنای امروزی نداشت. شاگردانش فرزندانش بودند. آنقدر در تفاسیر قرآن غور و مطالعه کرده و پای کتابهای تاریخی مانند «روضه الصفا» تلمذ کرده که استاد شده بود. کودکانش را جمع میکرد و در کلاس تاریخ از داستان زندگی انبیاء برایشان میگفت. لابلای همین داستانها بود که ذره ذره خط سیر حق و باطل را برایشان ترسیم میکرد. اگرچه از تاریخ میگفت اما در تاریخ نمانده بود و فرعون و نمرود روزگار را به آنها نشان میداد. تنها تاریخ را توصیف نمیکرد که صاحب تحلیل هم بود؛ به طوریکه به گفتهی پسر کوچکش: «شیری که مادرمان به ما داد با نفرت از پهلوی عجین بود.» از سلاح دعا غافل نبود. خوب میدانست که مهمترین نقش زن که قرار است اولین معلم فرزندانش باشد بسط معنویت در محیط خانواده و انتقال باورهای راستین دین به کودکان است. خشاب اسلحهی دعا را با مستحبات پر میکرد. با فرازهای ادعیهی دعاهایی چون عرفه، میدان آمادگی دفاعی چون مناسک ام داوود و رکعات نماز عظیم الشأنی چون جعفر طیار گاردش را مقابل شیطان چنان میبست تا نتواند با نفوذ به قلب و ذهنش معبری به اندیشه و جان و جهان فرزندانش باز کند.
هنگام حضور در میدان رزم دعا تنها نبود. بلکه فرزندانش را هم با خود شریک میدان درس آمادگی دفاعی میکرد. انسش با قرآن به او آموخته بود که «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُورا.. و هرگاه قرآن مى خوانى، میان تو و کسانى که به قیامت ایمان ندارند، حجابى ناپیدا (و معنوى) قرار مى دهیم» از همین رو خانه را کلاس قرآن میکرد و با تلاوتی خوش، گوش فرزندانش را با نور قرآن صیقل میداد. از کلاس ادبیات غافل نبود. از وقتی پا به خانهی شوهر گذاشته بود یک دیوان حافظ چاپ بمبئی را هم میان جهیزیهاش با خودش آورده بود. دیوان قدیمی که سفرهای دور و درازی را پشت سر گذاشته و جهاندیده بود یادگار سید هاشم پدرش بود که انس و عشق دیرینهاش به غزلیات حافظ را برای دختر به ارث گذاشته بود. با تسلطی که بر غزلیات حافظ داشت، لطافت غزل و متانت صاحب غزل را به خورد جان کودکانش میداد. در کنار تمام این کلاسها، حواسش به کلاس اخلاق هم بود. با لطافت مادرانه نصیحتشان میکردکه: «رحم داشته باشید و کسی را اذیت نکنید، در کوچه بچهای را اذیت نکنید، درِ خانه مردم را نزنید و به مردم اذیت نرسانید.»
کرسی تدریسش را فراتر از خانه و خانواده به میان زنان نیز برده بود. به رابطه مادر و اولادش کاملا واقف بود و این را به مادران دیگر هم گوشزد میکرد: «به فرزند خود ظلم نکنید تا فرزندتان ظالم نشوند، رحم کنید تا فرزندانتان رحمدل شوند، به فرزندان خود دروغ نگویید تا آنها هم دروغ نگویند، مال حرام به فرزندان خود ندهید، غذای نجس به بچههای خود ندهید، بچهها را فقط تشویق به درس خواندن نکنید بلکه به امور دین هم تشویق کنید، ما از کوچکی برای فرزندانم قصه انبیا و قصص قرآنی میگفتیم.» امروز اگر سیدعلی خامنهای مقتدرترین معلم تمام انسانهای آزادهی جهان است نتیجهی تربیت چنین مادری است. او که درسهای مادر را خوب از بر کرده بهتر از هر کسی میداند: « مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگیهای اخلاقیِ یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل میکند. همه تحت تأثیر مادران هستند. آنکه بهشتی میشود، پایهی بهشتی شدنش از مادر است؛ که «الجنة تحت اقدام الأمهات».» روز معلم را باید به اولین معلمان انسانها یعنی مادران تبریک گفت؛ مادرانی معلمپرور.
بعد از اجرایی شدن طرح عفاف و حجاب که همزمان با عملیات وعده صادق رقم خورد، کلیپی از صحنهی اهدای گل یک بانو به نیروهای انتظامی به ضمیمهی گفتگویی از این بانو با مجریان این طرح در شبکههای مجازی وایرال شد: «از دیشب که ایران اسرائیل رو زده، خیلی خوشحالم. میشه منم مثل شما بشم؟ بهم بگید باید چکار بکنم؟» «باهاش صحبت کردیم که اگه دوست داشته باشی میتونی چادر سر کنی.» برخی در واکنش به این پیشنهاد موضعی قابل تأمل داشتند. مثلا شخصی نوشته بود: «یعنی هرکی قراره شبیه شما باشه باید چادر سر کنه؟» به نظر میرسد چادر در اذهان برخی جایگاه مبارزاتی و هویتی خود را از دست داده است. به زعم نگارنده پیشنهاد چادر در این موقعیت نه تنها پیشنهاد نابجایی نیست، بلکه از قضا در جایی که صحبت از تقابل با استکبار در میان است باید چادر را به عنوان لباس رزم پیشنهاد داد. کسی که بخواهد در خط مقدم مبارزه با دشمن قرار گیرد باید خودش را به مهمترین نماد این مبارزه مسلح کند. پوششی که قدمت مبارزه با آن به دههها قبل باز میگردد. اگرچه تاریخ شروع علنی این مبارزه به کشف حجاب رضاخانی بازمیگردد اما کمتر کسی از دشمنیهای پنهان و آشکار پهلوی دوم با چادر و مبارزات نرم او برای حذف آن سخن گفته است.
آذر ماه سال 55 بود که در شورای فرهنگی امور اجتماعی نخستوزیری طرحی برای حذف چادر از پوشش زنان ارائه میشود. گزینههای روی میز این طرح راهکارهایی درازمدت و کوتاه مدت به منظور مبارزه با چادر است. تأکید بر استفاده از ظرفیت رسانههای گروهی و نفوذ کلام روحانیون شناختهشده در جهت تفکیک مفهوم حجاب از چادر از جمله راهکارهای بلندمدت است. یکی از بندهای این سند به چگونگی استفاده از ظرفیت تلویزیون اختصاص مییابد: «بهرهگیری از سهم تلویزیون در بزرگداشت پوشاک محلی و نشاندادن جنبههای دست و پاگیر چادر» برای اهداف کوتاهمدت نیز گامهایی اجرایی طراحی میشود که شامل یازده بند تحریمی-تنبیهی و دو بند تشویقی برای حذف چادر از پوشش زنان است. اشرف پهلوی که ریاست سازمان زنان ایران به عنوان یک سازمان فمنیستی را در زمان پهلوی دوم بر عهده دارد در مصاحبهای با مجله زن روز در سال 55 میگوید: «یکی از مظاهر تهماندههای ارتجاع فکری ادامه چادر به سرکردن است...به سازمان زنان دستور دادهام که بررسی کنند و ببینند این حرکتِ بخصوص از کجا سرچشمه گرفته است؛ زیرا من چیزی به نام «چادر» را در جامعهی ایران قبول ندارم و لغت «چادر» را اصلا رد میکنم.»
رهبر انقلاب بارها در بیانات خود به اهمیت جایگاه چادر به عنوان نماد هویت ملی اشاره میکنند: « توجه کنید که هیچ بحثی در این زمینههای مربوط به پوشش زن از هجوم تبلیغاتی غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم اما چادر نباشد؛ این فکر غلطی است. نه این که من بخواهم بگویم چادر نوع منحصر است؛ نه من میگویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانهی ملی ماست.» حتی نسبت به نقشهی گام به گام دشمن در جهت حذف چادر هشدار میدهند: «شما خیال کردهاید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضا آن مقنعهی کذایی و آن لباسهای «و لیضربن بخمرهن على جيوبهن» و همانهایی را که در قرآن هست درست کردیم دست از سر ما بر میدارند؟ نه آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها میخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عینا اینجا عمل بشود.»
البته دشمنی با نمادهای هویتی مسلمانان تنها به چادر منحصر نمیشود. چفیه نیز که نماد مقاومت و هویت فلسطینیان است از این گزند مصون نمانده و مورد دستبرد طراحان لباس اسرائیلی قرار گرفته تا از معنای مبارزاتی تهی شود. یک طراح اسرائیلی در سال 2015 در قالب برگزاری فشنشویی در تلاویو از لباسهایی با طرح چفیه رونمایی میکند که نه نوع طراحی لباسها نسبتی با هویت زن مسلمان فلسطینی دارد و نه استفادهکنندگان آنها نسبتی با اسلام و مقاومت. شرکت لوئی ویتون نیز طرح چفیه را برای صنعت مد مورد استفاده قرار میدهد. گاردین در سال 2019 طی مقالهای مینویسد: «چفیه نماد مبارزاتی فلسطین قربانی مد میشود.»
زیاد در رابطه با کنشگری زنانه گفتهاند و شنیدهایم. اما کمتر در رابطه با کم و کیف این کنشگری در یک جامعهی ولایی سخن به میان آمده است. به عنوان مثال وقتی در یک جامعهای که از قضا دشمن زیاد دارد و جنایتی توسط همان دشمن رقم میخورد، یک زن فعال و کنشگر اجتماعی چگونه باید موضعگیری کند تا تیر درست به هدف بنشیند و دشمن توان بهرهبرداری از آن موضع را نداشته باشد؛ به ویژه زمانیکه سخنان و مواضع آن کنشگر در عرصهی سیاسی و اجتماعی برد زیادی دارد و دشمن روی آن حساب باز میکند. مطلبی را میخواندم که نقبی به دل تاریخ زده و مرثیهخوانی دو بانوی شیعه را روایت میکرد. وقتی شمشیر صیقلخورده با جهل و تحجر مرادی فرق عدالت را شکافت و شهادت مولی حاصل شد، تاریخ به تماشای مرثیهخوانی اهل و عیال علی علیهالسلام نشست. امامه همسر امیرالمومنین علی علیهالسلام یکی از زنان مرثیهخوان شهادت مولی است. تاریخ مینویسد: «اين بانو ميچرخد و او را ميجويد وقتى نوميد ميشود بانگ به شيون بر ميآورد: كان الناس اذا فقدوا عليا نعام جال فى بلد سنينا؛ انگار كه مردم وقتى على را از دست دادهاند شتر مرغانى هستند كه به گمراهى مىگردند.»
این شعر اگرچه روایت سوز دل امامه است، اما با نظر به جایگاه و نسبتی که او با خلیفه و امام مسلمین دارد، میتواند منتقلکنندهی یک پیام سیاسی نه تنها به مردم که به دشمنان باشد. وقتی حرف از سرگردانی امت بعد از علی علیهالسلام میزند، کلامش دو پهلو و قابل تفسیر است. میتواند ناامیدی را به جان شیعیان و یاران علی علیهالسلام تزریق کند. اگر عمیقتر نگاه کنیم حتی میتواند مخابرهکنندهی این پیام به جامعه باشد که بعد از علی امام و خلیفهی برحقی نیست، در حالیکه امام مجتبی علیهالسلام امام بعد از او است. تا اینجا را نگه دارید و بیایید وصف حال امکلثوم دختر مولا و ابیاتش در پاسخ به امامه را بخوانیم: «ام كلثوم اشك ميريزد و امامه را در اين ماتم و شيون پاسخ ميگويد: از شماتت لب فرو بند اى معاويه پسر حرب، زيرا وارث خلافت در كنار ماست. ما بر اساس رضاى دل عهد اتفاق بستهايم كه خلافت را به پسر پيامبر واگذاريم. هرگز زمام امور خود را جز به دست او به دست كس ندهیم. با شمشيرهاى تيز و سواران نامى نيروى دشمن را پاسخ گوئيم.» هر دو بانو عزیزی را از دست دادهاند. هردو از خاندان اهل بیت علیهمالسلام هستند و عزادار. موقعیتشان حساس و موضعگیریهایشان در رصد دشمن است. آنچه امامه میگوید اگرچه در قالب عزاداری است اما دقیق که میشویم گویی دارد پیام ضعف صادر میکند و ناامیدی؛ چراکه قولش سدید نیست.
آن سو اما امکلثوم در مواجهه با غم و مصیبتی که جهان اسلام متحمل شده است، در اوج عاطفه و با کمال درایت و عقلانیت هم مرثیه میخواند و هم رجز. از ادامهی راه امامت و سیاست میگوید. اگرچه دلش با غم پدر لرزیده اما ذرهای از خباثت دشمن نترسیده و شجاعانه در برابر شجرهی خبیثه موضع میگیرد. حالا بیایید همین صحنه را به امروز و دیروزمان بیاوریم. دیروزی که مردممان را در سالگرد سردارمان در خاک کرمان به خون غلتاندند و امروزی که رژیم خبیث اسرائیل ذلیلانه همچون اسلافش فرماندههامان را با ناجوانمردی در خاک سوریه به مسلخ شهادت برده است. موضع ما به کدام یک شبیهتر است؟ به امامه یا به امکلثوم؟
با درگذشت خانم «زهرا شجاعی» معاون امور زنان در دولت اصلاحات پیامهای متعددی از چهرههای مختلف سیاسی از سید محمد خاتمی تا معصومه ابتکار منتشر شد. پیامهایی که غالبا دربردارندهی مدح و ستایش از عملکرد و مواضع سیاسی ایشان بود. از سوی دیگر برخی ملاک خود را بر «لا نعلم منها الا خیرا» قرار داده و معتقدند چون دست ایشان دیگر از دنیا کوتاه شده بهتر است با فاتحه و صلواتی ایشان را بدرقه کنیم. اما آنچه به صواب نزدیکتر است نه آن پیامهای سراسر مدح و ستایش است و نه منطق مبتنی بر «لا نعلم منها الا خیرا» چرا که این منطق تنها برای زمانی است که فرد سالهایی از عمرش را به عنوان مسوول جمهوری اسلامی منصوب نبوده باشد. مسوولیتی که به قول شهید ابوترابی میتواند دروازهی بهشت یا جهنم افراد باشد. بر همین اساس در این یادداشت به بررسی برخی مواضع و عملکردهای ایشان خواهیم پرداخت.
خانم زهرا شجاعی در دولت سازندگی مشاور وزیر کشور، عبدالله نوری و سپس در دولت اصلاحات به مدت هشت سال معاون رییس جمهور در امور زنان شد. یکی از اقدامات ایشان در طول مدت مسوولیتشان، تلاش برای پیوستن ایران به «کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان» بود. این تلاش در حالی صورت میگرفت که مراجع تقلید و علمای زیادی مخالف پیوستن ایران به این کنوانسیون بودند. به عنوان مثال آیتالله مکارم شیرازی به عنوان یکی از مخالفین این اقدام یکی از دلایل مخالفت با الحاق ایران را اینگونه بیان کردند: «از تمام این فشارها میتوان خطی را به روشنی دید و آن اینکه میخواهند ما را به سوی حکومتهای غیرمذهبی ضعیف کند همین معاهده است؛ زیرا در موارد مختلفی با مسائل مذهبی تضاد پیدا میکند و اجرای این معاهده موجب کنار رفتن مذهب از صحنه سیاست و اجتماع و منحصر شده آن در زندگی شخصی افراد است.»
خانم دکتر فریبا علاسوند نیز در کتاب «نقد كنوانسيون رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان» به تحلیل و نقد مبنایی این کمیسیون پرداخته و تعارضات آشکار مفاد این معاهده را با قوانین اسلام و قواعد فقهی بیان کرده و مینویسد: «منع كردن مذهب از هرگونه دخالت در حقوق زنان و ايجاد تمايزات بين زنان و مردان كه در كنوانسيون رفع تبعيض بارها ديده مىشود، از آثار واضح نگاه سكولاريستى كنوانسيون است.» ایشان در جای دیگری از کتاب علت واکنش شدید کشورهای اسلامی به این کنوانسیون را اینگونه بیان میکند: «علاوه بر پيامدهاى وسيع و منفى كنوانسيون در عرصهى حيات فردى، خانوادگى و اجتماعى (سياسى، فرهنگى و اقتصادى) عامل ديگرى كه كشورهاى مسلمان را از الحاق باز مىدارد، تعارض كنوانسيون با فقه اسلامى و احكام دينى اسلام است.» با وجود چنین مخالفتهایی اما مرحومه زهرا شجاعی بر موضع خود پافشاری و معتقد بود: «روح كلي حاكم بركنوانسيون محو تبعيض عليه زنان در چارچوب قوانين داخلي جامعه و اسلام است.»
موضع تأملبرانگیز دیگر خانم شجاعی موضع ایشان در رابطه با جنبش «زن زندگی آزادی» و موضوع حجاب بود. خانم زهرا شجاعی این جنبش را «پاسخی به مجموعهای از حقوق و خواستههای محقق نشده جامعه ایران» عنوان میکند و سپس با حق دانستن جنبش کشف حجاب میگوید: «خواست به حق و درست این زنان درباره پوشش حق انتخاب و بحث اجبار در پوشش است که من هم از این حرف و خواسته آنها دفاع میکنم و بنابراین من هم با آنها همراه هستم.» این در حالی است که اجرای قانون حجاب با دستور مستقیم امام خمینی (ره) در کشور اجرا گردید و رهبر انقلاب در فتوایی بیسابقه کشف حجاب را علاوه بر حرام شرعی، حرام سیاسی دانستند. بنابراین خانم زهرا شجاعی اگر به زعم برخی خدماتی در حین مسوولیت خود داشته اما بر خلاف برخی بیانیههای اسطورهساز، نه تنها بری از خطاهای راهبردی نبوده بلکه دچار خطیئه نیز شده است.
▪️علی ای حال برای ایشان از درگاه خداوند طلب مغرفت و بخشش میکنیم. سفر به سلامت.
آکادمی جوانان مسابقهای با عنوان «معمار جوان سال 1402» برگزار کرده است تا آپارتمانهای 30 و 40 متری را طراحی کنند. تصویری که میبینید تصویر تیم برگزارکننده این رویداد معماری است. یک بنا، واحد کالبدی است که روح آن تجلی روح فرهنگ و جهانبینی معمار آن است. به عبارتی بنایی که یک معمار طراحی میکند برخواسته از تفکرات و مبانی است که آن تفکرات را شکل میدهد. جهانبینی، اعتقادات و درونیات ما در جامعه در قالب رفتار و کردار ما ظهور و بروز پیدا میکند. مقولهی هنر نیز از این حقیقت مستثنی نیست. معماری نیز یک هنر است. رهبر انقلاب در این رابطه میفرمایند: «هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهّد بداند... یک وقت شما معماری را میبینید که اندیشهای دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بیهویّت است و متّکی به فکری نیست. اینها اگر بخواهند بنایی را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحی میکنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ این طوری بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر به کلّی متفاوت خواهد بود. به هرحال این تعهّد، لازم است.»
تا اینجای متن مقدمه بود در تبیین رابطه بین خالق اثر و خود اثر. بر اساس همین تأثیرپذیری است که شاهدیم در تمدن اسلامی پوشیدگی صفت بارز ابنیه به شمار میرود؛ چرا که در اسلام خانه حرمت دارد و بر مبنای روایات محل زندگی نوعی حرم محسوب میشود و با رعایت مرزها است که حرمتها و حیا در خانه حفظ میشود. در حالیکه در معماری مدرن بر خلاف معماری اسلامی این ویژگی دیده نمیشود. نوعی تبرج، خودنمایی و برهنگی که از صفات بارز مکتب اومانیسم غربی و لیبرالیسم است در ساختمانهای مدرن که مصداق بارز آن آپارتمانهای چند دهه متری است ظهور دارد. بر همین اساس فرهنگ فردگرا و برهنهگرای امانیست، شهر مدرن را با نشانههای مورد نظر خود میسازد. ساخت آپارتمانهای قوطی کبریتی در برجهای چند طبقه متناسب با فرهنگ غربی است که حفظ حریم اهمیت ندارد. تقسیمبندی خانه که قبلا شامل اندرونی و بیرونی بود، عملا در آپارتمانسازی از بین رفته است. در معماری مدرن، فضاهای داخلی کاملا باز شده و آشپزخانه که در خانههای قدیم کاملا پوشیده و جدا از فضای داخلی بود و مخصوص حضور خانمها، با برداشتن دیوار به فضای عمومی خانه اضافه شده، اتاق خواب نیز به هال و محل رفتوآمد نزدیک شده است.
در معماری قدیم ایران، حیاط با دالانی از در ورودی جدا میشد و میهمانان چند لحظهای در دالان منتظر آماده شدن صاحبخانه میماندند. سطح حیاط چند متری پایینتر از سطح کوچه و خیابان بود و اگر در خانه باز میماند، حیاط خانه به خاطر دیوار دالان و پایینبودن سطح آن دیده نمیشد. خانهها از کنار و روبرو نسبت به هم دید نداشتند و خانمها میتوانستند با پوشش کم در حیاط خانه کار کنند و از نور آفتاب و هوای تازه استفاده کنند.درها دوکومه(درکوب) داشت؛ یکی با صدای نازک و مخصوص مراجعان و میهمانان زن، تا زنی که در اندرونی حضور داشت به استقبال میهمانان برود وکومهای با صدای کلفتتر که مخصوص مردان بود. مواردی که ذکر شد به خوبی گواه این مطلب است که نوع تفکر و جهانبینی انسان در تمام شؤون زندگی او اثر دارد و یک تغییر در نگاه به زن و خانواده حتی در شکل کومهی در نمود پیدا میکند. حتی در معماری اسلامی، نمای بیرونی با خوشنویسی آیاتی از قرآن تزیین و نماها از خاک الکشده و در اوج سادگی ساخته میشود. در حالیکه در معماری مدرن از شیشه در نما به وفور استفاده میشود و حجاب خانه را به حداقل میرساند. معمار اسلامی سعی میکند هر طرحی را که میسازد با باورهای دینی خود مرتبط کند. معمار مدرن، نیز سعی میکند عقاید مدرن خود را در ساخت بنا دخیل کند. فلاسفه و علماء معتقدند، هنر در روح و جان انسانها نیز اثر میگذارد و چهبسا در طولانی مدت باعث تغییر ساختار روحی انسان شود. معماری به عنوان یک هنر از آن جهت که دارای ابعاد است، تاثیرات بیشتری بر روح و جان انسان برجای میگذارد در نتیجه سبک معماری که برونداد یک تفکر است میتواند تغییرات اساسی در سبک زندگی ایجاد کند و خروجی آن شهری کم حیا یا بیحیا شود.
ممکن است شما هم این جملهی نادر ابراهیمی را خوانده باشید: «دختر سیاسی، بهتر از پسر سیاسی است. مردان، انگار که برای حضور در معرکه سیاست به دنیا میآیند؛ اما زنان، بر این میدان منت میگذارند که پا در آن مینهند. هر جا زنی هست که به خاطر عدالت میجنگد، آنجا عطری پیچیده است شیرین و شورانگیز و بهشتی. ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.» جملهای که در نگاه اول جملهای کاملا درست و درخور توجه است. اما این جمله برخواسته از یک پیش فرض نادرست است؛ پیش فرضی که میدان سیاست را میدانی مردانه میداند و اگر زنی پای در این میدان میگذارد، منت گذارده و گویی بر خلاف طبیعتش رفتار کرده است. همین پیش فرض بوده که زنان را از میدان سیاست دور نگه داشته و در تلاش است دور نگه دارد.
کافی است یک بار گذرتان به مدارس دخترانه بیافتد و پای صحبتهای دختران نوجوان بنشینید و آنها به شما اعتماد کرده و فضا را برای گفتگو مهیا ببینند. هنوز مدت زیادی از باز شدن باب گفتگو نگذشته که متوجه خواهید شد ذهن بخش زیادی از آنها تبدیل به انباشت اخبار و تحلیلهای امثال شبکههای معاند شده است. چنان با اعتماد به نفس بر اساس دادههای این رسانهها تحلیل میکنند که ذرهای نسبت به آنچه میگویند تردید به خود راه نمیدهند. فعالیتهای بی وقفهی این شبکهها توانسته پهلوی را تا حدی تطهیر کند که حتی برخی از این دختران در برابر پذیرفتن دادههای علمی جهانی نیز مقاومت میکنند. این ذهنیت به گونهای معکوس در رابطه با جمهوری اسلامی شکل گرفته و خشم و نفرت نسبت به نظام و مسوولان را در دل آنها کاشته است.
همین گزاره اثبات میکند که دختران سیاسیاند و دشمن خوب توانسته با روایت نادرست سیاسی از این ظرفیت نیرومند بهرهبرداری کند. دلیل دیگر بر این مدعی کلام وحی است. فرمان خداوند به پیامبر در خصوص بیعت ایشان با زنان، حاکی از ترغیب ایشان به توجه به مسائل سیاسی اجتماعی و حضور درمناسبات اجتماعی است. آنجایی که خداوند در آیه 12 سوره ممتحنه خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: «یا أَیهَا النَّبِی إِذَا جَاءک الْمُوْمِنَاتُ یا أَیهَا النَّبِی إِذَا جَاءک الْمُوْمِنَاتُ یبَایعْنَک عَلَی أَن لَّا یشْرِکنَ بِاللَّهِ شَیئًا وَلَا یسْرِقْنَ وَلَا یزْنِینَ وَلَا یقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یعْصِینَک فِی مَعْرُوفٍ فَبَایعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» علامه طباطبایی در تفسیر این آیه معتقد است که اگرچه برخی از این شرایط بین زن و مرد مشترک است اما برخی دیگر ارتباطش با زنان بیشتر است مانند: سرقت نکردن از شوهران، زنا نکردن، سقط جنین نکردن، نسبت ندادن فرزند دیگری به همسر و عدم سرپیچی در امور معروف. نکتهی ظریفی که علامه در رابطه با عبارت «لا یعصینک فی معروف» ذکر میکنند این نکته است: «در اين جمله فرموده تو را معصيت نكنند، و نفرموده خدا را معصيت نكنند... اين بدان جهت بوده كه بفهماند آنچه رسول خدا (ص) در مجتمع اسلامى سنت و مرسوم مىكند، براى جامعه اسلامى عملى معروف و پسنديده مىشود، و مخالفت با آن در حقيقت تخلف از سنت اجتماعى و بىاعتبار كردن آن است.»
همین نکته قوامبخش اهمیت مشارکت سیاسی زنان در جامعه است. بنابراین زنانی میتوانند به درستی از ولی جامعه تبعیت کنند که آگاه به مسائل روز و تحلیلگر در عرصهی سیاست باشند. اگر بخواهیم فرازهای این آیه را طبق شرایط روز جامعه تحلیل کنیم در خواهیم یافت تمام تعهداتی که خداوند در این آیه از زنان خواسته، جنبش زن زندگی آزادی و مکتب فمنیسم تلاش دارد زنان را بر خلاف آن راهبری کند. بنابراین زنگ هشداری که در وهلهی اول خانواده و بعد نظام آموزش و پرورش و معاونت امور زنان را باید به خط کند، توجه به تربیت سیاسی دختران از همان دوران نوجوانی است. دغدغهای که سالها پیش در کلام رهبر انقلاب نیز آمده است: «عملا تحلیل سیاسی در زنان ما ضعیف است و این را باید عمق داد. باید به آنها قدرت تحلیل داد.»