«سه روز گذشته برخی خبرگزاریهای انگلیسی زبان همچون "دیلی کالر" خبر از گرایش بالای کودکان و نوجوانان اوتیسمی اعم از دختر و پسر به اعمال روند تغییر جنسیت خبر دادند. این خبرگزاریها در ادامه اذعان کردند که بیشترین جمعیت تشکیل دهندهی ترنسسکشوالها را گروههای اوتیسمی تشکیل میدهند.»
جالب آنجاست که در میان روانپزشکان غربی، افرادی چون دکتر "سوزان بردلی" بودند که در دههی ۱۹۷۰ میلادی پرده از این واقعیت برداشته بودند که بیشتر کودکانی که گرایش به تغییر جنسیت دارند افراد اوتیسمی با درجهی بالا هستند و این افراد توسط صنعت پزشکی مورد استثمار قرار گرفته اند. ارتباط بین اوتیسم و تراجنسیتیها تا سال ۲۰۱۰ میلادی مورد توجه متخصصین پزشکی بود به قدری که نتایج تحقیقات نشاندهندهی این واقعیت بودند که افراد تراجنسیتی ۳ تا ۶ برابر بیشتر از افراد سالم در معرض ابتلا به اوتیسم هستند.
آنچه که این روزها قابل توجه است در زمینهی مسئلهی تراجنسیتی و کلانتر از آن مبحث +LGBTQI ها ذیل "نظریهی جنسیت، برساخت اجتماعی" تولید شده توسط اولین نظریهپردازان فمینیسم عیانتر مینماید، این است که دستهای سیاسی و سلطهگر استعمار جهانی نظام سرمایهداری به واسطهی ابزارهای مختلفی که گاه نظریهپردازان علوم اجتماعی هستند، گاه کنوانسیونهای بینالمللی چون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان سازمان ملل، گاه پزشکی و روانشناسی به واسطهی اعمال جراحی در راستای استعمارگری نوین خود که در عصر حاضر به سرمایههای وجودی انسانها رسیده است میپردازند. آنچه این روزها تحت عنوان برساخت نامیده شدن جنسیت برسر انسانها میآید انحطاطی است که در آن زن بودن، مرد بودن، کودک و نوجوان بودن به دلیل دور افتادن از معنای اصیل و ذاتی خود بی معنا گردیده است؛ خانواده در آن دستخوش نابودی شده و انسانها مصداق بارز "اولئک کالانعام بل هم اضل" گشتهاند.
پوچ و باطل بودن نظریهی "جنسیت برساخت جامعه" و در امتداد آن قائل بودن به جنسیتهای مختلف در قالب +LGBTQI ها به قدری مغایر با فطرت انسانی است که از کودکان و نوجوانان دارای مشکلات ذهنی برای بهرهبرداریهای سیاسی خود به عنوان ابزار استفاده میکنند. یقینا سیستم جهانی که در مواجهه با انسانها خصوصا انسانهای دارای مشکلات جسمی در جهت منافع خودشان استفاده میکنند نمیتوانند داعیهداران مطمئنی در جهت احقاق حقوق بشر، احقاق حقوق زنان و احقاق حقوق کودکان باشند