لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ
روایتگریهای مردانه از امر زنانه به پشتوانه قدرت و تاریخ مذکر و مرسوم، شاید فربه باشد ولی پیشرو، زایا و افقآفرین نیست؛ همانگونه که در این چهل و پنج سال نبوده است.
«مستوره» عنوان برنامهای است با موضوع نظم جنسیتی در تاریخ اجتماعی زنان.
اساتید مدعو، اهل فضل و محترمند و قطعا نقد صورت گرفته، فارغ از اساتید، متوجه علت موجبه و برگزارکنندگان آن است.
جنسیت اساتید و عنوان مستوره، خود حکایتی است تراژیک از وضعیت «نظم مردساخته» در تاریخ اجتماعی زنان.
طراحان این برنامه که مدعی آگاهی در حوزه علوم انسانیاند حتی حفظ ظاهر نکرده و مدعوین را از اساتید ذکور برگزیدهاند.
پرسش این است که چرا مردانِ عرصه دانش، به روایتگری نظم جنسیتی از تاریخ اجتماعی ایران اهتمام ورزیدهاند و چرا این مسأله، محل پرسش واقع شده است؟!
واقعیت این است که نظم حذف کننده زنان، که ایده جمهوری اسلامی در بستر آن شکل گرفته، اکنون در منظر جهانی مورد نقد و اعتراض جدی است و عقلانیت آن محل تردید است؛ لذا متولیان این نظم مردساخته با عناوین آکادمی پسند یا فرهنگی، به دنبال اعاده حیثیت از آناند؛ نه آنکه دغدغهای برای اصلاح آن یا حقوق زنان در میان باشد؛ که اگر چنین بود این دغدغه میبایست از مستوری خارج شده و خود را در برنامهریزی چنین نشستهایی آشکار مینمود.
این قِسم برنامهها، امتداد همان تاریخ مُذَکَّر مرسوم است؛ اما اینبار با هدف کسب اعتبار ویترینِ بیرونی؛ به اضافه یک مجری خانم، که هم مؤیدی زنانه بر چنین نشستهایی باشد و هم اوج آزاداندیشی برگزارکنندگان را به نمایش بگذارد!
پرسش جدی اما همچنان باقی است؛
روایتگری و خوانش مردانه از «امر زنانه» چرا، چقدر و چگونه درست است و چرا، چقدر و چگونه نادرست؟!
هر چقدر هم که ما در معرفتشناسی، ذاتگرایانه باشیم بخش قابل توجهی از نظام دانایی، در ساحت محسوس و فرهنگی رقم خورده یا پدیدار میشود؛ خصوصا آنجا که پیوندی وثیق به امر روزمره و زندگی اکنونی دارد. از آنجا که با انقلاب اسلامی، زنان ایرانی تجربه نوین و منحصر به فردی را از امر زنانه رقم زدند، خوانشهای مردانه که تجربهای حضوری از امر زنانه و الزامات و استلزاماتش ندارند، نمیتوانند روایتی کامل و نزدیک به واقع ارائه دهند یا معنایی نزدیک به حقیقت تولید کنند، مگر اینکه آن مردان مانند زنان ایرانی و در اتمسفر جمهوری اسلامی تلاش کنند، لباس بپوشند، بزایند، بپزند و بسازند. روایتهای مردانه هر چقدر هم که به قدرت، متصل باشند و از امکانات، متنعم - همانطور که تاکنون چنین بوده - صرفا تلاشهایی برای خوانش مذکر از امر زنانهاند.
در اینجا دو پرسش مطرح میشود؛
اول اینکه آیا روایتهای مردانه چون روایت مردانهاند میبایست حذف شوند؟!
و پرسش دیگر اینکه آیا زنانی که در ساختارهای مردانه کنونی، به کنشگری یا کارمندی مشغولند، از امکان تولید و ارائه روایت زنانه برخوردارند؟!
پاسخ به پرسش اول روشن است؛ طبیعتا امکان فراروی رادیکال از ساختارها، روایت و ادبیات مردساخته فراهم نیست، ضمن آنکه آن ادبیات به دلیل طرح رویکرد یکی از جنسیتهای انسانی، واجد اهمیت است. مسأله، «استبداد»، تسرّی آن و نادیده گرفتن ظرفیت و روایت نیمی از جامعه از لسان خودشان است. مسأله آن است که ایده ناقصپنداری عقل زنان، حتی امکان طرح روایت زنانه را حد زده است. مسأله، حقنه کردن روایت مذکر با ابزار قدرت، به عنوان روایت کامل و درست امر زنانه است.
پاسخ پرسش دوم اما کمی سخت و نیازمند آگاهی از زیست زنانه در وضعیت اکنون جمهوری اسلامی است. روایتهای زنانه وقتی در ساختارهای مردانه طراحی شده و صورتی ابزاری مییابند، با خودآگاهی و فهم موقعیت تاریخی، امکان فراروی از این ساختار را یافته، دغدغههای نیمه محذوف جامعه در آنان پررنگ شده و در حداقلیترین وجه، روایت زنانهای از در ساختاربودگی ارائه میدهند؛ به همین دلیل است که آقایان حوزوی و غیرحوزوی جمهوری اسلامی از هر نوع حضور اثرگذار زنانه، استنکاف داشته و آن را با عناوین یا برچسبهای مختلف تحقیر و تحدید میکنند.
روایتگریهای مردانه از امر زنانه به پشتوانه قدرت و تاریخ مذکر و مرسوم، شاید فربه باشد ولی پیشرو، زایا و افقآفرین نیست؛ همانگونه که در این چهل و پنج سال نبوده است.
طرح دقیقتر این موضوع، نیازمند بحثی مفصل و تخصصی است که دربارهاش بیشتر خواهم نوشت؛
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ
نظر دوم
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ