آسیب‌شناسی تضعیف جایگاه مرد در خانواده

دکتر محمد زارعی

3 ماه قبل

آسیب‌شناسی تضعیف جایگاه مرد در خانواده

مردانی که قدرت آنها تضعیف می‌شود یا همسرشان از قدرت بیشتری برخوردارند، احساس ناکارآمدی می‌کنند. این احساس می‌تواند به شکل پرخاشگری و عصبانیت خصوصا در بدرفتاری با کودکان بروز پیدا کند.

خانواده منبع تامین نیازهای اساسی انسان و بستر رشد، بالندگی و پرورش انسان است. براساس رویکرد سیستمی حاکم بر اغلب نظریه‌های خانواده درمانگری و همسو با نظریه خانواده درمانگری اسلامی (زارعی، 1401)، خانواده نظام هماهنگی از مجموعه‌ای از اعضا است که در تعامل با یکدیگر هدف خاصی را دنبال می‌کند. در این نظام هماهنگ هر کدام از اعضا نقش خاصی برعهده دارند که بر اساس آن اهداف متعالی خانواده محقق می‌یابد. در این میان نقش مرد به عنوان رکن خانواده از اهمیت بسزایی برخوردار است که ضعف یا فقدان آن آثار جبران ناپذیری را به دنبال دارد. 

بر اساس الگوی نقش و نیاز (زارعی، 1397، زارعی، جانبزرگی و بستان، 1395) برآمده از آموزه‌های دینی و یافته‌های روان‌شناسی، هم زن و هم مرد نیاز به قدرت و نیاز به مهر و دریافت محبت و عشق دارند، اما نیاز به قدرت در مردان بسیار بیشتر و اساسی‌تر از نیاز به مهر است. برعکس نیاز به مهر در زنان به شکل بارزتر و بیشتری بروز می‌کند. از طرف دیگر مرد جذاب برای زنان، مردان مقتدر و توانا است و زن مورد علاقه مردان غالباً زن ملایم و لطیف است. نه زنان مردان زن نما را ترجیح می‌دهند و نه مردان زنان مرد نما را انتخاب می‌کنند. هر چند به رغم اینکه زنان مردان قدرتمند را می‌پسندند، اغلب نمی‌دانند که مردان نیازمندی بیشتری به قدرت دارند و نیز نمی‌دانند منبع شارژ قدرت، زنان هستند. در واقع یک زن می‌تواند به راحتی به یک مرد نیرو بدهد و قدرت او را هدایت کند و نیز یک زن در برابر مردی که می‌تواند به او عشق بورزد به شدت ضعیف است و منبع مهرورزی زنان هم در واقع مردان هستند. 

منطق این تبادل روشن است، کسی که محتاج است نمی‌تواند ببخشد. در واقع بی‌نیاز امکان بخشش واقعی دارد. مردان بیشتر از زنان محتاج قدرتند و زنان بیشتر از مردان محتاج مهرند. اکنون کسی می‌تواند چیزی را ببخشد که نیازمند آن نیست. اگر مردان می‌توانند مهر و عشق به همسران خود بدهند به این علت است که به آن کمتر نیاز دارند و اگر زنان می‌توانند به مردان قدرت بدهند به این علت است که خود نیاز چندانی به آن ندارند. پس در اینجا موضوع مهم همسران این است که اگر زن به مرد قدرت بدهد از او مهر دریافت می‌کند و اگر مرد به زن عشق و مهر بدهد از او قدرت دریافت می‌کند.از این دیدگاه وقتی یک مرد زورگو و قدرت طلب می‌شود که قدرت او را مورد حمله قرار دهند یا محدود کنند یا آن را به رسمیت نشناسند. مردی که قدرت او ارضاء شود (که فقط توسط یک زن امکان پذیر است)، رئوف و مهربان می‌شود و در عین حال مقتدر و زنی که نیاز به مهر او ارضاء شود (که فقط توسط یک مرد امکان پذیر است)، زنی انعطاف‌پذیر، سرزنده و سازگار خواهد شد.

از سوی دیگر پژوهش‌ها نشان دادند، فرزندان هم به نرمی و عطوفت مادرانه و هم به اقتدار و استحکام پدرانه نیاز دارند. براین اساس، هر کدام به شیوه خاص خود احساس امنیت و ایمنی را در میان فرزندان خود می‌پرورانند (وزارت بهداشت آمریکا، 2004). نقش فراهم‌کنندگی و حفاظت‌کنندگی با احساس مرد بودن و مردانگی مرد، گره خورده است (روزنبرگ، ویلکوکس، 2006). پژوهش‌ها به اتفاق نشان می‌دهند که پدرانی که به طور تمام وقت کار می‌کنند اظهار می‌دارند که در زندگی خانوادگی، احساس خوشبختی بیشتری دارند و ارتباط بهتری با فرزندانشان برقرار می‌کنند، در مقایسه با پدرانی که بیکار هستند یا شغل نیمه وقت دارند. مردانی که قدرت آنها تضعیف می‌شود یا همسرشان از قدرت بیشتری برخوردارند، احساس ناکارآمدی می‌کنند. احساس ناکارآمدی می‌تواند به شکل پرخاشگری و عصبانیت بروز پیدا کند. در این شرایط، بدرفتاری با کودکان، می‌تواند شیوه‌ای باشد که مرد به کار می‌گیرد (روزنبرگ دیگران، 2006). نتایج پژوهش‌ها حکایت از آن دارد که غیبت پدر و ضعف وی، یکی از عوامل آسیب‌پذیری کودکان در زمینه‌ رشد فردی، سلامت جسمی و روانی، هوش و استعداد، تعلیم و تربیت، هیجانات، آسیب‌های اجتماعی و غیره به شمار می‌آید (الن دیگران، 2007). 

این امر در خانواده‌های تک والد و فاقد پدر نمود بیشتری به خود می‌گیرد. «کودکانی که در خانواده‌های تک والد بزرگ شده‌اند در مقایسه با کودکانی که والدین ازدواج کرده‌اند، ممکن است به طور میانگین فقیر‌تر باشند، مشکلات جسمانی و اختلالات روانی بیشتری داشته باشند، بیشتر مرتکب جرم و ناهنجاری‌های رفتاری شوند، ارتباط نسبتا ضعیف‌تری با خانواده و همتایان داشته باشند و سرانجام هنگامی که به بزرگسالی برسند، میزان تحصیلات کمتری داشته باشند و از ازدواج با ثبات کمتر و موقعیت‌های شغلی پایین‌تری برخوردار باشند. اثر این اختلال زناشویی بر رفاه کودک، حتی پس از آنکه پژوهشگران ویژگی‌های خانوادگی مهمی از جمله نژاد، درآمد و موقعیت اجتماعی- اقتصادی را کنترل می‌کنند، همچنان صدق می‌کند» (رودز، 1392: 115). 

ضعف پدر در خانواده می‌تواند آینده اجتماعی یک جامعه را نیز به مخاطره بیاندازد. بر این اساس، آنکونا (1998) اعتقاد دارد، ازدست رفتن نقش پدری در جامعه آمریکا اساس اجتماعی آمریکای معاصر را سست کرده است و قدرت گذشته این کشور را تضعیف نموده است. 

بر این اساس اهمیت جایگاه مرد در خانواده در منابعی دینی مورد تایید قرار گرفته و قوام و تکیه‌گاه خانواده عنوان شده است (نساء، آیه34). همچنین، بر اساس آیه 6 سوره تحریم، حفظ خانواده و تربیت فرزندان از مسئولیت مردان دانسته شده است: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه داريد» (تحريم: 6). در روایات متعددی ذیل آیه مذکور، به مسئولیت پدر در تدبیر خانواده و تربیت فرزندان تصریح شده است (کلینی، 1365، ج5: 63؛ حرعاملی، 1409ق، ج16: 148). امام سجاد (ع) در رساله حقوق خود، مسئولیت اساسی پدر در تربیت فرزند را به واسطه اقتدار و ولایت پدری تبیین می‌فرماید که زمینه تربیت مناسب فرزندان را فراهم ‌آورد: «حق فرزندت بر تو اين است كه بدانى وجود او از تو است و در دنیا هر خیر و شری که دارد منسوب به توست و با دارا بودن قدرت و سلطه پدرى، مسئول تربيت وى و رهنمايى و كمك به او در فرمان‌بردارى پروردگار هستى» (نوری، 1408ق، ج11: 160). 

بنابراین، ضعف جایگاه مرد در خانواده آسیب‌های متعددی به همراه دارد که متزلزل شدن بنیان خانواده از مهمترین آسیب‌ها به شمار می‌رود.


آخرین مطالب

نظرات (20)

اکبری

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ

نغمه

نظر دوم

اکبری

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ

اخبار مرتبط