«به گزارش خبرگزاری ایبیسی پژوهشی در مورد نارضایتی زنان از بدن خود و توجه به رسانههای اجتماعی انجام شد. در این پژوهش مشخص شد زمانی که زنان در معرض محتواهایی غیر از بدن ایدهآل همچون اشیا و مناظر قرار بگیرند، نارضایتیشان از بدن خود کاهش مییابد! دکتر فوردالی در این خصوص میگوید: تصاویر خنثی به زنان جوان مجال کمتری برای قیاس ظاهر و بدن خود با دیگران را میدهد.»
تأثیرگذاری تصاویر بر ذهن مخاطب به صورت فعل و یا افعالی بروز و ظهور مییابد. زمانی که رسانهها به طور متعدد اندام زنانه را متناسب با استانداردهای زیبایی باربیگونه منتشر میکنند و تحسین مخاطبین را برای این سبک اندامی برمیانگیزند، ناخودگاه تمامی زنانی را که در معرض این بمبارانهای تصویری ایدهآلگرایانه قرار گرفتهاند، وا میدارند که با استفاده از خودارزیابی به دنبال تطبیق خود با ایدهآلهای مطلوب ارائه شده باشند. ایدهآلهایی که بسیاری از اوقات با گریم و یا حقههای سینمایی به زیبایی مسحور کننده و تحسین برانگیز رسیدهاند و در زندگی حقیقیشان اصلا آن زیبایی فیک را ندارند!
لذا بسیاری از زنانی که این ایدهآلهای اندامی را ندارند و یا به آن دست پیدا نمیکنند در افسردگی، اضطراب و ناراحتی خود را غرق کرده و بدین ترتیب به عزت نفسشان آسیب جدی وارد میکنند.
میتوان از این پدیده به عنوان جنگ روانی پسامدرنیته علیه زنان نام برد زیرا آسیبهای وارده به آرامش فکری و جسمی زنان را خدشه دار نموده است و آنان را از مقام انسانی در مسیر کمال به شیوارهای در جهت دیده شدن تبدیل کرده است!
«بر اساس پژوهش انجام شده از "دوشانکا جورویچ، ماریا تیوساولوویچ و هاریسا شابانوویچ" که در پایگاه داده کتابخانه ملی پزشکی آمریکا منتشر شده است، زنان محجبه مسلمان به نسبت زنان مسلمان بی حجاب و زنان ارتدوکس بی حجاب، بالاترین میزان رضایتمندی را از بدن خود دارند. همچنین زنان محجبه مسلمان به نسبت دو گروه دیگر خود را تحت فشار شدید در جهت رسیدن به مدهای زیبایی قرار نمیدهند.»
در مقالهی ذکر شده که تاریخ انتشار آن به سال ۲۰۱۶ باز میگردد و از قضا پژوهش در کشور غیر مسلمان و سکولار و نئولیبرالی به نام صربستان انجام شده و در آمریکا منتشر گردید لذا هیچ گونه شائبهای مبنی بر جهتگیری در پژوهش وجود ندارد.
برای جامعهی زنان مسلمان محجبه چنین نتیجهای دور از انتظار نبود؛ زیرا کارکرد حجاب برای زن به گونهای میباشد که برجستگیها و چگونگی اندامهای زنانه را تحت ستر عفیفانهای قرار میدهد. بر این اساس امکان ارزیابی توامان با جزییات از سوی دیگری و یا خود شخص بوجود نمیآید. این درحالیاست که وقتی زنان در حالتی غیر محجبه و نزدیک به برهنگی در انظار عمومی ظاهر میشوند، به طور سیستماتیک در حالت خودشئانگاری قرار میگیرند. در این حالت زنان به ارزیابی خود میپردازند که چقدر به ایدهآلهای زیبایی و مد نزدیک شدهاند، اندامشان مورد تحسین قرار میگیرد یا خیر و در یک کلام ارزشمندی خود را به میزان انطباق بدنخود با زنان مدل زیبایی گره میزنند.
میتوان متصور شد که زنان گرفتار در دام خودشیانگاری حتی اگر به ایدهال های زیبایی و مد دست یابند، عزت نفسی شکننده و ناپایدار دارند و در صورت از دست رفتن زیباییشان، به سرعت عزت نفسشان خواهد شکست. لذا سلامت روحی و روانی ناپایداری خواهند داشت. این درحالی است که در زنان محجبه مسلمان، حجاب بند خودشیانگاری و شکنندگی عزت نفس را از زنان گشوده است و به آنان هویتی مستقل و محترم داده است؛ هویتی که به مثابه قطعهی پازلی فرض نشده است که برای بهدست آوردن ارزش و تحسین میبایست خود را در قالب صفحهی پازل دربیاورد.
«به گزارش دیلی میل بسیاری از زنان شاغل در ادارات، این رویا را داشتند که در ۶۶ سالگی وقتی به سن بازنشستگی میرسند به تفریح و زندگی کردن بپردازند. اما با وجود پساندازهای خوبی که دارند، در زمان بازنشستگی خود تنها مدت اندکی میتوانند به تفریح بپردازند و پس از آن به دلیل تمام شدن پس اندازشان مجدد به کار بازگشتند.»
آنچه در این گزارش بیش از همهی مطالب ارائه شده جلوه مینماید عبارت «زندگی کردن» است. این گزارش تماما در حال تفسیر زندگی تأسفبار زن غربی است اما همین واژه نقطهی عطف تفسیر میشود؛ «زندگی کردن»!
این واژه به چه دورهای از زندگی زن غربی اطلاق میشود؟! دوران بازنشستگی!! روشن است که فشار تحمیلی بر زنان ناشی از کارهای سختی که با زنانگی در تعارض است و هزینههای سنگین زندگی بر دوش آنها سبب شده تا آنان بخش زیادی از عمر خود را در مشقت و سختی کارکردن بگذرانند و آن را ذیل دورهی «زندگی کردن» ندانند. چرا بار سنگین هزینهها باید بر دوش زنان سوار شود؟! آیا سبک زندگیای که تفکر غرب برای زنان رقم زده است علیرغم تمام اسناد و نهادهای تاسیس شده ذیل تحقق برابری جنسیتی، عدالت را برای زنان به ارمغان آورد؟!
از راهبردهای بسیاری از نحلههای فمینیستی برای خروج زن از انقیاد نظام مردسالارانه، خروج از جنس دوم بودن، دستیابی به عدالت جنسیتی که به برابری میان زن و مرد خوانده میشد، ورود زنان به اجتماع و مشاغل مختلف بود. البته لازم به ذکر است که ورود به اجتماع را در گرو داشتن شغل و کسب و کار میدانستند. این اتفاق رخ داد اما آنقدر برای زن غربی سخت و گران تمام شده است که در بازهی زمانی از عمر خود که شاغل است احساس زندگی کردن ندارد! آیا مردان غربی نیز اینگونهاند؟!
دو فرض برای این سوال محتمل است. فرض اول آنکه بله، مردان غربی نیز مثل زنان غربی بازهی زمانی اشتغال خود را بسیار پرفشار میدانند به گونهای که معتقدند در آن زندگی نمیکنند و زندگی کردن را به پس از بازنشستگی موکول میکنند. فرض دوم آن است که مردان احساس زندگی نکردن را بهنحوی که زنان در دوران اشتغال خود دارند ندارند و همه چیز برایشان قابل پذیرش است.
در هر دو فرض؛ به زنان ظلم شده است. در فرض دوم ظلم آشکار است اما در فرض اول علیرغم وجود برابری زن و مرد در حس «زندگی نکردن» در دوران اشتغال به دلیل فشارهای مضاعف کاری و مخارج زندگی، به نام برابریخواهی، عدالت جنسیتی و خروج از انقیاد زن را به سبک زندگی غلطی همگام با مرد وارد نمودهاست که خود نوعی انقیاد و بی عدالتی است. چه انقیادی بالاتر از آنکه انسان مجبور باشد برای گذران زندگی خود به طور آبرومندانه به فشارهای کاری تن دهد که زندگی کردن را نفهمد؟!
«به گزارش خبرگزاری phys بر اساس آمارهای ملی ارائه شده، زنان بومی در استرالیا ۸ برابر بیشتر از زنان غیر بومی در معرض خطر قتل هستند. ارقام گردآوری شده توسط موسسه جرم شناسی استرالیا نشان میدهد، بخش قابل توجهی از این جرایم از سوی شریک جنسی این زنان اتفاق میافتد.۷۲.۲٪ زنان بومی توسط همسر قانونیشان، ۱۵.۹٪ توسط دوست پسر خود و ۵.۹٪ توسط شریک سابقشان به قتل رسیدند. متخلفین هم بومی و هم غیر بومی بودند و متاسفانه پلیس علیرغم درخواست کمک این زنان آسیبدیده کمکی به آنان در مواجهه با خشونت نکرد.»
اگرچه تحلیلی که خبرگزاری مذکور در راستای تفسیر چرایی بالا بودن آمار قتل زنان بومی استرالیایی عنوان نموده است به سوی پررنگ نمودن قضیهی "نژاد پرستی" در غرب و خاصتا در استرالیا بوده است؛ اما به نظر میرسد که این تفسیر جامع نمیباشد.
وجود تنوع نژادی در میان قاتلان زنان بومی نشان دهندهی وجود پدیدهی عمیقتری است. زمانی که ارزشمندی انسانها دون از ارزش انسانی فهم شود، زمانی که انسانها کارآیی روابطشان اهمیت پیدا کند به طوری که ارزش رابطه در منفعتی که از وجود آن به آدمهای آن رابطه تزریق میشود و در یک کلام مادیگرایی بشود منش انسانها اینجاست که احساس، مسئولیت پذیری، احترام به انسانها خصوصا زنان فاقد اهمیت و توجه میشوند. این نوع نگاه به صورت فردی بسیار خطرناک است اما وقتی به طور اجتماعی همچون غباری بر اخلاق جامعه بنشیند، فجایعی چون آمار قتل ۸ برابری زنان بومی را سبب میشود. جامعهی مادیگرا جامعهای مصرفزده، با افرادی خودخواه و منفعتطلب برای شخص خود میباشد. طبقات پایینتر آسیب پذیرتر میشوند چون منفعت مادیشان یا بسیار کم خواهد بود و یا منفعتی ندارند لذا از جامعه کم باید بشوند. با قتل این اتفاق رخ میدهد و بی عملی در نسبت با دفاع از زنان آسیب دیده استرالیایی پلیس در راستای خواست مادیگرایانه جامعه میباشد.
«به گزارش خبرگزاری phys در فرهنگ آمریکایی زندگی مجردی را فرصتی برای آزمایش جنسی، روابط جنسی و روابط عاشقانه میدانند با این توجیه که این عمل سبب انتخاب صحیح همسر و زندگی بادوام میشود. اما تحقیقات نشان داده است افرادی که قبل از ازدواج با افرادی به عنوان دوست و شریک جنسی بودند احتمال شکست در ازدواجشان زیاد است. این درحالی است که متاهلینی که قبل از ازدواج رابطهای با کسی نداشتند، احساس خوشبختی و موفقیت در ازدواجشان را دارند.»
پروتکلهای رفتاری افراد در تعاملاتشان اگرچه توسط رسانهها و بوقچیهای جریانات معاند و متغافل تحت عنوان «سنتهای غلط جامعه» خوانده میشوند اما پژوهشهای انجام شده حقیقت امر را نشان میدهند. حقیقتی که میگوید شهوترانیها و تعدد شرکای جنسی و عاطفی نتیجهای جز کاهش احتمال موفقیت در ازدواج ندارد. این پدیده اتفاق عجیبی نیست، مادامی که فرد در نسبت با خود و طرف مقابل خود (شریک عاطفی و جنسی) تعهدی ندارد و صرف امتحان کردن و شناسایی کردن زوج مناسبش، اقدام به سوء استفاده عاطفی و جنسی طرف مقابل خود میکند. این امر مسئولیت پذیری که افراد جامعه باید به یکدیگر داشته باشند را از بین میبرد، انسانی که قبل از ازدواج خود را مسئول بار نیاورده است پس از ازدواج نیز مسئول نخواهد بود!
نکتهی دیگر آنکه انسان (خواه انسان مرد باشد یا خواه زن) زمانی که خودخواهانه دیگران را در حد اشیا پایین میکشد با توجیه تست و آزمایش مهارتهایش در مباحث ازدواج و انتخاب همسر؛ طبیعی است این انسانی که صرفا ارزش شیگونه دارد روزی دلش را بزند. آن روز نوبت کنار رفتن آن زن و روی کار آمدن انسان دیگری است و این چرخه باطل ادامه خواهد داشت!
«به گزارش خبرگزاری CNN، "نیکی هیلی" اظهار کرد که شایع شدن افکار خودکشی در دختران نوجوان به علت وجود پسران بیولوژیک دخترنما(ترنسجندر) در باشگاهها و رختکنها است. او در ادامه افزود که مسئلهی امروز زنان آمریکا پسران بیولوژیک دخترنما هستند و به عنوان یک مادر نمیداند چگونه به دخترش درمورد ترنسجدرهایی که در رختکن باشگاهاش میبیند باید توضیح بدهد! او در ادامه اعتراض کرد که چرا باید خواستههای گروه اقلیت ترنسجندر بر گروه اکثریت فشار بیاورد؟! ناامیدی و نارضایتی جنسیتی در دختران نوجوان آمریکایی به قدری افزایش یافته است که از هر ۳ دختر ۱ نفر به طور جدی به خودکشی فکر میکند و این آمار دو برابر پسران است (آمار متعلق به سال ۲۰۲۱).»
آنچه تحت عنوان عدالت جنسیتی به عنوان پیشانی مطالبات جریانات فمینیستی در غرب برای زنان قرار گرفت در راهبرد "برابری جنسیتی" پیگیری شد. این برابری جنسیتی برای آنچه که انواع جنسیتها از جانب نظریهپردازان و سیاستگذاران غربی خوانده شد نیز در نظر گرفته شده است. اما آنچه جای تعجب دارد این است که به نام عدالت، سیاستی به نام تبعیض مثبت برای ترنسجندرها اتفاق میافتد. اما این اتفاق نه تنها عدالت نیست بلکه ظلمی تمام عیار است.
نکتهی مهم آنکه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است و تب و تابهای سیاسی پیرامون آن دارد بالا میگیرد. اینطور به نظر میرسد که این مواضع نیکی هیلی نه از روی دغدغه فرهنگی بلکه بیشتر یک موضع سیاسی در جهت کسب رأی در انتخابات است، زیرا تقریباً یک سالی میشود که موج انقلاب زنانه آمریکایی علیه قوانین و سیاستگذاریهای ترنسجدری از ورزش زنان آغاز شده و به مطالبهای برای سایر اقشار مختلف زنان آمریکایی شده است.
آنچه مهم است ظلم آشکار به تمام بشریت تحت لوای عدالت جنسیتی غربی است. مشاورین حوزه جنسی در ایران مدتیاست که علت آنچه موسوم به ترنسجندری بودن افراد است را ناشی در نارضایتی از هویت جنسی و فرار از هویت جنسی خود و راه درمان آن را در اصلاح ذهنیت این افراد میدانند. این درحالی است که سیاستهای غرب و در رأس آن آمریکا در جهت تبدیل شدن این اختلال به یک بحران جهانی برای بشریت است.
«بنابر گزارش خبرگزاری phys ، نظرسنجی ملی جدیدی از دانشگاه دنور، توسط موسسه مطالعات خانواده منتشر شده است. روانشناسان و اساتید روانشناسی DU؛ "اسکات استنلی" و "گالن رودس" در تشریح یافتههای این پژوهش چنین اظهار کرده اند که زندگی مشترک قبل از نامزدی (Cohabitation) احتمال داشتن یک زندگی مشترک پایدار را کاهش میدهد. طبق این بررسیها که از ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ برروی ۱۶۰۰ آمریکاییِ ازدواج کرده انجام شد، ۳۴٪ کسانی که قبل از نامزدی زندگی مشترک را آغاز کردند زندگیشان پایان یافت در حالی که ۲۳٪ آنانکه زندگی مشترکشان را بعد از نامزدی شروع کردند، زندگی شان پایان یافته بود.»
در عصر حاضر اشکال مختلفی از ازدواج رواج یافتهاند که یکی از اینها «ازدواج سفید یا همباشی» است. در این مدل ازدواج افراد تعهد و مسئولیت رسمی در نسبت با یکدیگر به عنوان زن و شوهر ندارند؛ لذا طبیعی است که بنای این ازدواج سست باشد. شاید شما نیز گاهی در تبلیغات جواهرفروشیهای غربی مردی را دیده باشید که جلوی یک زن باردار زانو زده و با تقدیم حلقه ازدواج از او خواستگاری رسمی میکند؛ درحالی که جشن تعیین جنسیت کودک را نیز گرفته اند!
شاید با خود بگویید ازدواج سفید این زن و مرد ختم به ازدواج دائم شد اگرچه که زن باردار است، اما کسی چه میداند این زن و مرد با چه نگرانی نسبت به خیانت شریکشان، ازدواج سفید خود را طی کردند و به ازدواج دائم رسیدند خصوصاً با وجود تعدد اخبار خیانت زنان و مردان به شریک عاطفیشان؟!
در کتاب «تغییرات چالشها و آینده خانواده ایرانی» اثر دکتر آزادارمکی گزارشهایی از مصاحبه با افرادی که درگیر ازدواج سفید بودند ارائه شده بود. با دقت در مصاحبهها میتوان یک نکته مشترک را در تمام مصاحبه شوندگان یافت و آن این است: «چون اعتماد نداریم ازدواج سفید میکنیم»
این افراد ابتدای زندگیِ همباشی خود، اعتماد به صحت انتخاب شریک خود ندارند و یا به دلیل این بی اعتمادی که در نهایت مزمن میشود جدا میشوند و یا در زندگی شکاکانهی خود میسوزند و شریک خود را میسوزانند! در اسلام یکی از اهداف مهم ازدواج ،کسب آرامش است آیا در زندگی cohabitation چنین هدفی ایجاد میشود؟
«به گزارش نیویورک تایمز، کرهی جنوبی زنانی کرهای را حتی سالها پس از پایان جنگ کره مجبور به روسپیگری برای سربازان آمریکایی مینمود. حتی مقامات کرهی جنوبی در راستای انگ زدایی و ترغیب زنان کرهای به انجام خدمات جنسی به سربازان آمریکایی و حتی سربازان کرهی جنوبی باعنوان "جان فدا کردن برای وطن" تلقین مینمودند. اما این جان فداهای وطن، زمانی که مبتلا به بیماری مقاربتی میشدند، محبوس میگشتند تا دیگران را آلوده نسازند.»
پیشرفتهای کرهی جنوبی خصوصا در تولیدات رسانهای که طی ده سال گذشته ارائه کرده است ذهنیتی برای جوانان و نوجوانان کشورهای مختلف دنیا بوجود آورده است مبنی بر آنکه کره جنوبی کشوری شاد و پیشرفته با فرهنگی قابل تقدیر است. اما کسی از تاریخ کرهی جنوبی و آنچه بر زنان این کشور گذشته است سخنی نمیگوید!
کشوری که در تاریخ آن زنان، ابزار جنسی در جهت تامین منافع حاکمانش قرار میگرفتند. اگرچه نیویورک تایمز از واقعیت تلخ بی ارزشی زن در کرهی جنوبی و تاریخ آن پرده برداشت اما تمام حقیقت این نیست. دولت آمریکا که خود را مالک مطلق انسانها میداند اجازهی تام به سربازان خود در رفتارهای خشن با زنان روسپی کرهی جنوبی تحت اختیارشان را داد به قدری که از سال ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۴ با اثبات قتل ۱۱ زن روسپی کرهجنوبی سربازان آمریکایی متهم شناخته شدند! کماکان پایگاههای آمریکایی در این کشور وجود دارند، سالیانه رزمایشهای مشترک برگزار میکنند و کماکان زنان قربانی نگاه ابزاری کره جنوبی و آمریکایی ها میشوند!
در پس پردهی پیشرفت ها و شادیهای نمایشی کیپاپهای کرهای اشکها، سوء استفادهها، قتلهای زنانی نهفته است که رسانههای کرهی جنوبی سرپوش مشخصی بر روی آنها قرار داده است تا صنعت پولساز کیپاپ اش ورشکسته نشود. طبیعی است وقتی بیشترین مخاطبین کیپاپ که دختران هستند متوجه نگاه جنسی زدهی حاکم در کرهی جنوبی در مواجهه با زنان و دختران شوند و شرح حال زنان روسپی قربانی را بخوانند تزویر و دروغ شادی و پیشرفت تلقین شده کرهی جنوبی را پس بزنند!
«طی مصاحبهای که با خانوادهی شهید الداغی انجام شد، همسر و مادر شهید از انتشار عکسهای خصوصیشان توسط سلبریتیها و معاندینی چون مصی علینژاد اعلام نارضایتی نمودند و این کار را خلاف انسانیت و مسلمانی دانستند.»
ابراز همدردی سلبریتیها در رابطه با حادثهای که در سبزهوار برای شهید الداغی به وقوع پیوست با تعلل قابل توجهی همراه بود، اما این ابراز همدردی به صورتهای عجیب و تأسفباری از جانب سلبریتیها به وقوع پیوست.
انتشار عکس از لحظات خانوادگی و خصوصی شهید و همسرش که سبب ناراحتی خانواده و همسر شهید شده است؛ استفاده همزمان و یکشکل برخی سلبریتیها از عکس دونفرهی شهید و همسر ایشان به گونهای که این پیام را به مخاطب میدهد، که در دستهبندی تفرق آفرین سلبریتیها در راستای معاندین، زن و پوشش او به عنوان نشانهای است که مشخص میکند خانواده خصوصاً مرد در مقام همسر در کدام دسته قرار میگیرد!
انگارهای زشت و حقیرانه که اولا تعلل در ابراز همدردی سلبریتیها و ثانیا استفادهی متحدانه آنان از عکس خصوصی همسر شهید الداغی و ثالثا همراستایی با معاندینی چون مصی علینژاد صحت وجود این نگرش را درمیان سلبریتیها تقویت میکند!
سنگ محک صداقت و درستی هر شخص، دسته، تفکر و گروهی در اعمال و رفتارشان است و شاهد آن هستیم که موضع سلبریتیها در مواجهه با «زن»، «شهید»، «ناموس» و «غیرت» نگاهی نازل است. ذات نگاه ماتریالیستی اینگونه است که انسان را بر اساس جسمش میبینند و بر این اساس زن دونمایه، نشانه و ابزاری در جهت ترقی و حتی شناخته شدن مرد معرفی میشود.
«به گزارش خبری latestly.com در سال ۲۰۲۳، زن معلمی در دبیرستان نیکسا از ایالت میسوری آمریکا، در ازای دادن نمرات خوب به یک دانشآموز ۱۶ ساله تجاوز کرد. به گزارش خبرگزاری دیلی میل یک معلم زن به تازگی لب به اعتراف گشوده است که با دانشآموز ۱۶ سالهی خود در ماشین شخصی خودش رابطهی جنسی داشته است. خبرگزاری ABC newes گزارش داد که معلم زن۳۰ سالهی تربیت بدنی سابق WA اعتراف نمود که دختری را در این مدرسه مورد آزارهای جنسی خود قرار داده است.»
اخبار ارائه شده از تجاوزات جنسی معلمین زن که قربانیان دانشآموزان پسر و دختر بودهاند حکایت عجیب و نامعمولی در جوامع غربی نیست. نگاهی ساده و کلی به اخبار گزارش شده حول عنوان "Female Teacher Sex Offenders" به معنای «معلم زن مجرم جنسی» پرده از روی این پدیدهی تأسفبار بر میدارد.
پدیدهی تجاوز معلمان اعم از زن و مرد به دانشآموزان نمایانگر باطل بودن نظریهپردازیهای انجام شده حول «آزادی جنسی»، «حق برابری» و «حق تسلط بر بدن» است. نظریهی آزادی جنسی در راستای تأمین حقوق جنسی زنان و مردان ارائه گردید اما آیا اعطای آزادی بی هیچ چارچوب شرعی و قانونی تأمینکنندهی حقوق جنسی است؟! اگر پاسخ به این سوال مثبت است پس چرا شاهد تجاوزات متنوع میان زنان و مردان هستیم به طوری که حتی معلم شأن آموزشی خود و شأن آموزندگی دانش آموزش را برای تخلیهی نیاز جنسیاش لگدمال میکند؟!! آیا انسانی که حقوق جنسیاش تأمین شده است چنین رفتاری را از خود بروز میدهد؟!
برابری، در گعدهی تناقضنمای استاد و شاگرد آنقدر نبودش ملموس است که شاهد آن هستیم شاگرد یارای ایستادن در مقابل هوای نفس استادش را ندارد، به طوری که حریم جسمانیاش توسط استاد مورد هتک قرار میگیرد.
خلاصهی مطلب آنکه سرابی که به نام آزادی، حق تسلط بر بدن و احقاق حقوق جنسی زن از تفکرات غرب بر آمده است خود پای ثابت نقض آزادی انسان، عدم تسلط بر بدن و تضیع حقوق جنسی زنان و مردان شده است. تجاوز با عنوان آزادی وجههی قابل پذیرشی مییابد امادر حقیقت به سلب آزادی متجاوز و شخص مورد تجاوز میانجامد، متجاوز به امید تامین شدن نیاز جنسیاش زیر سایهی نظریات حقوق جنسی و لیبرالیسم دست به این امر میزند اما نه تنها نیازش مرتفع نمیشود بلکه افسار گسیخته نیز میگردد.